دارم میـــرم نگــو نرو هـــوا هــوای رفتـنه هرچی بوده تموم شده چـاره ی مـا گذشـتـنـه دارم میــرم تا سرنوش مـا رو به بـازی نگیـره خوب میدونم این عاشقی از یاد هر دومــون میـره دارم میرم نگو نرو دارم میرم نگو بمون وقت خداحافظیه قصه ی عاشقی نخون تورو خدا گریه نکن غصه ی رفتنو نخور بهتـره کـه تمـــوم کنیم تــو هم دلــو ازم بـبـر یادم میـاد روزی روکـه ما دو تا دل داده بودیـم امـا حـالا میخــندم و میگم چه قدر ساده بودیم یادم میاد روزی رو کـه پـر می کشیدیم واسه هم اما حالا نشـسـتـه جاش یـه عالمـه غصـه و غـم شاید دیگــه نبـیـنمـت شایــد نگـاه آخـــره چشمـــای بی گنـاه تو آتیــش به جونم میزنـه سادگــــی اشتـبــاه ما گنـاه مـا دل بسـتـنــه جدائی سرنوشت تو تنهائی تقدیر منـــــه دل من تـنها بـود ، دل من هرزه نـبـود ... دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا به کجا ؟! معـلـوم است ، به در خانه تو ! دل من عادت داشـت ، که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری که تو هر روز آن را به کناری بزنی ... دل من ساکن دیوار و دری ، که تو هر روز از آن می گـذری . دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغـچه بـود که تو هر روز به آن می نگری یه نفر خوابش میادو واسه خواب جا نداره یه نفر یه لقمه نون واسه فردا نداره یه نفر از بس که بزرگه خونشون گم میشه توش اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه اون یکی مداد برای آب و بابا نداره یکی ویلای کنار خونشون قصره ولی اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره یه نفر تولدش مهمونیه همه میان یکی تقویم واسه خط زدن روزا نداره یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش یکی داره می میره خرج مداوا نداره یکی انشاشو میده توی خونه صحیح کنن یکی از بر شده دردو دیگه انشا نداره یکی دوس داره کارتون ببینه اما کجا یکی اینقد دیده که میل تماشا نداره یکی جای خاله بازی کلاس شنا میره یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره یکی فکرآخرین رژیمای غذاییه یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس یکی هم برای گرمای دساش "ها" نداره بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل مگه درس و مشق و شور و شوق و رویا نداره یه نفر تمام روزو شباش طولانیه پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره یاد اون حقیقته کلاس اول افتادم دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره همیشه تو دنیا کلی فرقه بین ادما این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره خدا به هر کس هر چیزی دلش می خواد بده همه چی دست اونه ربطی به شعرا نداره ادما از یه جا اومدن همه میرن یه جا اونجا فرقی میو فقیر و دارا نداره کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت با نمی شه با نمی خوام با نشد با نداره جدایی درد بی درمان عشق است بخاطر تمام لحظه هایی که منتظرم بودی و نیومدم یا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من در این دنیای وا نفسای بی فردا خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من اگه نیایی
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی
من و ببخش...
بخاطر تمام لحظه هایی که من و دیدی و من ندیدمت
من و ببخش..
بخاطر تمام لحظه هایی که برام خوب خواستی و من بد کردم
من و ببخش...
بخاطر تمام لحظه هایی که امیدت و نا امید کردم
من و ببخش...
بخاطر تمام لحظه هایی که برام وقت گذاشتی و من وقت نداشتم
من و ببخش..
بخاطر تمام لحظه هایی که تنهام نگذاشتی و من خودم و تنها دیدم
من و ببخش..
بخاطر تمام لحظه هایی که به مهربون بودنت،
بخشنده بودنت،
آمرزنده بودنت؛
بزرگ بودنت و
بودنت
شک کردم من و ببخش...
بخاطر تمام لحظه هایی کهاشکهام برای کسی جز تو بود ...
بخاطر تمام لحظه هایی که خواهش ها و التماسام برای کسی جز تو بود...
بخاطر تمام لحظه هایی که لذتها و شادی هام برای کسی جز تو بود...
منو ببخش...
منو ببخش..
..
خیلی ها به دعوت دل ساده ی من
اومدند
نشستند
خندیدند....
اما خیلی زود
شکستند و
گسستند و
رفتند....
تنها تو بودی که
بریدم و نبریدی
شکستم و نشکستی
گسستم و نگسستی...
خدایا ...
من اگر بد کنم تورا بنده خوب بسیار است
اما تو اگر رهایم کنی مرا خدایی نیست
باز دلم تنگ است
باز چشمانم باران می طلبد
آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده
!باز من تنهایم
و در این سکوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی کند
دل من باز کوچک شده
!برای آنکه نمیدانم کیست
...ولی غیبتش مرا می آزارد
!من خودم را گم کرده ام...! کجا...؟
این را دیگر نمیدانم
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام
Design By : Pars Skin |